ژان كوكتو

سال 1963

ايران درّودی عزيزم 
گمان می كنم من از جمله معدود افرادی باشم كه از گم شدن در ميان دالانهای پيچ در پيچی كه نقاشانی بيشمار با چشمی پر از بيم و اميد در آنجا به دنبال «مينوتور» می گردند ترسی ندارند. نقاش، دانسته يا ندانسته هميشه تصوير شخص خود را می كشد. زيرا شكلهای زندگی كاری با زندگی شكلها ندارد، و اين زندگی شكلها جدا از پديده «شبيه سازي» پرورده می شود. مدل فقط بهانه ای بوده است و نبودن مدل، نقاش را به مظهر مدل نزديك می كند، كه چيزی نيست مگر همان نيروی ژرف و نهفته ای كه در درون ما جای دارد و هنرمند جز ترجمان آن، جز واسطه احضار آن نيست . 

نمی دانم نقاشان جوان شما از چه نيروهائی فرمان می برند ، اما اگر از نيروهای نافرمانی فرمان ببرند من آنان را تائيد می كنم و درودهايم را از صميم قلب نثارشان ميكنم.
 

سال 1963